توضیحات
نویسنده | مازیار بغلانی و ایلناز ابراهیمی |
شابک | 9786005197457 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | قصّههای شاهنامه |
ردهبندی کتاب | علوم اجتماعی و جامعه شناسی (علوم اجتماعی) |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
زبان نوشتار | فارسی |
تعداد صفحه | 12 |
گروه سنی | الف |
چاپ شده در | ایران |
وزن | 55 گرم |
سایر توضیحات | خلاصه داستان یکی بود یکی نبود. نوازنده ای در مجلس کیکاووس، شاه ایران، شروع به نواختن سازکرد و این آواز راخواند: کـه مـازنـدران شهـر ما یـاد بـاد هـمیشـه بـر و بــومـش آبــاد بـاد که در بوستانش همیشه گل است به راغ اندرون لاله و سنبل است کیکاووس زیبایی های مازندران را که شنید تصمیم عجیبی گرفت. او همه ی مهمان ها را شگفت زده و هراسان کرد. به آن ها گفت: «تمام ایران قلمرو من است. من از همه ی شاهان قبلی قوی تر و لایق ترم و باید مازندران را به کشور خود اضافه کنم!» گیو پهلوان ایران به اوگفت: «دیوها در مازندران حکومت می کنند و رفتن به آن جا خیلی سخت است. کسی تا به حال جرأت نکرده به آن جا برود و مردم را نجات دهد.» کیکاووس تصمیم خود را گرفته بود. او دستور داد تا سپاه را آماده کنند. گیو و گودرز و پهلوانان دیگر نامه ای به زال و رستم نوشتند و از آن ها خواستند که کیکاووس را از این تصمیم منصرف کنند امّا تا نامه به زابل برسد کیکاووس به مازندران لشکر کشیده بود. حاکم مازندران دیوی بود به نام «دیو سفید» که تا خبر حمله ی کیکاووس را شنید به کمک دیوهای دیگر کیکاووس و پهلوانان ایران را اسیر و کور کرده و در غار بزرگی زندانی کرد. وقتی خبر به رستم رسید او در راه پایتخت بود. رستم راه خود را تغییر داده و به سمت مازندران حرکت کرد و در راه خطراتی برایش پیش آمد که به آن ها «هفت خوان» می گویند. برای خواندن ادامه این داستان قشنگ کتاب قصّههای شاهنامه 3 هفت خوان رستم را می توانی بخری… |